حرف خواهرانه . دخترونه . مهرباني . دوستي . الله بامن است . حجاب



خيلي عجيب




باران و برف نمي بارد؟


 بازار ها رونق ندارد؟


 کاسبان و تجار سود نميکنند؟


 گرفتار مريضي هاي عجيب شديم؟


 بيماري صدها هزار دام و طيور مارا نابود ميکند؟


 سرما ميوه هاي مان را نابود ميکند؟


 رودخانه هاي مان خشک شده؟


 تالاب ها و درياچه ها خشک شده اند؟


 سدها آب ندارند؟


 دچار گراني هاي وحشتناک شديم؟


 مرگ هاي ناگهاني امانمان نميدهد؟


 زله و سيل و سرما جان عزيزانمان را ميگيرد؟


 گرد و غبار و آلودگيه هوا نفسمان را بريده؟


 گرفتار مسئولين نالايق شديم؟




 ميپرسي چرا؟


فقط يک دليل دارد


(دچار خشم خدا شديم) ?




 ميپرسي چرا؟


چرا دچار خشم خدا نشويم ؟؟؟


 وقتي غش در معامله مي کنيم


 وقتي کم فروشي ميکنيم


 وقتي احتکار ميکنيم تا گران شود


 وقتي ربا و نزول در بازار بيداد ميکند


 وقتي فروشنده به خريدار رحم نميکند


 وقتي طبيب به بيمار رحم نميکند


 وقتي دولت به مردم رحم نميکند


 وقتي مردم به هم رحم نميکنند


 وقتي سگ بازي مي شود افتخار


 وقتي محرم و نامحرمي معنا ندارد


 وقتي حيا و غيرت از بين رفته


وقتي همه به هم دروغ ميگويند


 وقتي بيت المال غارت ميشود


 وقتي نماز و روزه فراموش ميشود


 وقتي حجاب تحقير ميشود


 وقتي ترک محرمات و جديت در عبادات 


 وقتي سبزي فروش ، سبزي آبزده ميفروشد


 وقتي نانوا نان بي کيفيت ميپزد


 وقتي قصاب آشغال گوشت چرخ ميکند


 وقتي تعمير کار خرج تراشي ميکند


 وقتي دکتر زير ميزي ميگيرد


 وقتي فيلم و سريالها ترويج بي بند و باريست


 وقتي بانک ها ربا خواري ميکنند


 وقتي مسئولين اختلاس ميکنند


 وقتي مديران متعهد نيستند


 وقتي همه به هم خيانت ميکنند


 وقتي . وقتي . و. 




وقتي خدا را فراموش کرده ايم و امرش را سبک ميشماريم


چرا دچار خشم خدا نشويم؟! 




بايد توبه کنيم


همه بايد توبه کنيم



بازاري هاروتابستانه رمضان


اجناس:


 روزه، 


تلاوت قرآن، 


انفاق، 


نماز شب، 


نماز جماعت و.




فروشنده: پروردگار




خريدار: مؤمن




قيمت: اراده و اخلاص


جوايز: جايزه تک تک اجناس پاداش اخروي 


و جايزه ويژه خريد از بازار گذشتن




از_تمام_گناهان




پروردگار عالميان بارديگر بازاري برپا کرده است


به مناسبت ماه_مبارک_رمضان.


نام بازار هم_رمضان_است




.اين بار بازار بهارو_تابستانه رمضان.


همه رقم جنس در بازار يافت ميشود.


روزه_تلاوت_قرآن_نماز_شب_نماز_جماعت_ذکر_تسبيح_انفاق و




غير از روزه که سهميه هر نفر30عدد_است مابقي اجناس بصورت نامحدود است.


بازار در انحصار پروردگار است.


فرقي که اين بازار با ساير بازارها دارد اينست که #تخفيف ندارد 


و قيمت اجناس هم مقطوع است.


اما مهمتر از اينها اينکه اگرچه تخفيف ندارد اما جوايزي دارد که چشم هر خريدار و حتي هر سرمايه گذاري راخيره ميکند.




در محوطه بازار چندين تابلو نصب شده است:


"دهه اول رمضان رحمت است دهه دوم مغفرت است و دهه سوم رهايي از آتش_دوزخ


"هر کس ماه رمضان را از روي ايمان و با دلي پاک روزه بگيرد گناهان گذشته اش بخشوده ميشود"




"هرکس ماه رمضان را  از روي اخلاص و با دلي پاک قيام کند گناهان گذشته اش بخشوده ميشود"




تابلويي که بيشتر از همه خودنمايي ميکند اين تابلو است:" تمام اعمال بني آدم از آن خودش است مگر روزه که براي من است و من خود پاداشش را ميدهم"




معلوم است که بازاري خوب و به صرفه برپا شده است.




با ديدن تابلوها انسان شوق خريد ميگيرد.




اي مؤمن_برخيز.



نماز شب+
انفاق+خريدار مومن+فروشنده پروردگار"/>

جوابي که همه را حيرت زده کرد:


 




پسر کوچکي بعد از بازگشت به نزد خانواده اش از آنها خواست که يک عالم دين براي او حاضرکنند تا به 3سوالي که داشت جواب بدهد.




بالاخره يک عالم دين(معلم) براي ايشان پيدا کردند و بين پسربچه و عالم صحبتهاي زير رد و بدل شد؛




پسربچه: شما کي هستي؟ و آيا مي تواني به سه سوال بنده پاسخ دهي؟ 




معلم: من عبدالله، بنده اي از بندگان خدا هستم و به سوالات شما جواب خواهم داد، به اميد خدا.




پسربچه: آيا شما مطمئني جواب خواهي داد؟ چون اکثر علما نتوانستند به سه سوال من پاسخ بدهند!




معلم: تمام تلاشم را ميکنم و با کمک خدا جواب ميدهم.




پسربچه: سه سوال دارم،




سؤال اول: آيا در حال حاضر خداوندي وجود دارد؟ اگر وجود دارد شکل و قيافه آن را به من نشان بده؟




سؤال دوم: قضا و قدر چيست؟




سؤال سوم: اگر شيطان از آتش خلقت شده است، پس براي چي او در آخرت در آتش انداخته خواهد شد؟ چون بر ايشان تأثيري نخواهد گذاشت!




معلم کشيده ي محکمي را به صورت پسربچه زد،




پسربچه گفت: براي چي به من زدي و چه چيزي باعث شد که از من ناراحت و عصباني شوي؟




معلم جواب داد: من از دست شما عصباني نشدم و اين ضربه اي که به شما زدم جواب هر سه سوال شماست.




پسربچه: ولي من هيچي را نفهميدم.




معلم: بعد از اينکه شما را زدم چه چيزي حس کردي؟




پسربچه: حس درد بر صورتم دارم.




معلم: پس آيا اعتقاد داري که درد موجود است؟




پسربچه: بله.




معلم: پس آن را به من نشان بده.




پسربچه: نميتوانم.




معلم: اين جواب اول من بود.همگي به وجود خداوند اعتقاد داريم ولي نميتوانيم او را ببينيم.




سپس اضافه کرد که آيا ديشب خواب ديدي که من تو را خواهم زد؟




پسربچه: نه.




معلم: آيا گاهي به ذهنت آمد که من تو را روزي خواهم زد؟




پسربچه: نه.




معلم: اين قضا و قدر بود.




سپس اضافه کرد: دستي که با آن تو را زدم از چه چيزي خلق شده است؟




پسربچه: از گل.




معلم: وصورت تو از چي؟




پسرپجه: باز از گل.




معلم: جه چيزي حس کردي بعد از اينکه بهت زدم؟




پسربچه: حس درد داشتم.




معلم: آفرين، پس ديدي چطور گل بر گل درد وارد ميکند، اين با اراده خدا انجام ميشود،




پس با اينکه شيطان از آتش خلق شده، اما اگر خدا خواست اين آتش مکان دردناکي براي شيطان خواهد بود.



بسيار زيبا و شايد تکراري ولي ارزش خواندن دوباره و يادآوري را دارد




پيرمردي با پسر و عروس و نوه اش زندگي ميکرد او دستانش مي لرزيدوچشمانش خوب نميديد و به سختي مي توانست راه برود. هنگام خوردن شام غذايش را روي ميز ريخت و ليواني رابرزمين انداخت وشکست.


پسروعروس از اين کثيف کاري پيرمرد ناراحت شدند:بايد درباره پدربزرگ کاري بکنيم وگرنه تمام خانه را به هم مي ريزد. آنها يک ميز کوچک در گوشه اطاق قراردادند وپدربزرگ مجبور شد به تنهايي آنجا غذا بخورد .


بعد از اين که يک بشقاب از دست پدر بزرگ افتاد و شکست ديگر مجبور بود غذايش را درکاسه چوبي بخورد هروقت هم خانواده او را سرزنش مي کردند پدر بزرگ فقط اشک مي ريخت وهيچ نمي گفت.




يک روز عصر قبل از شام پدر متوجه پسر چهار ساله خود شد که داشت با چند تکه چوب بازي مي کرد. پدر روبه او کرد وگفت:پسرم داري چي درست مي کني؟ پسر با شيرين زباني گفت:دارم براي تو و مامان کاسه هاي چوبي درست مي کنم


که وقتي پير شديد در آنها غذا بخوريد!


يادمان بماند که :


  "زمين گرد است."


سجده دل را خالي ميکند




بطري وقتي پر است و مي‌خواهي خالي اش کني، خمش مي‌کني.


هر چه خم شود خالي تر مي‌شود، اگر کاملا رو به زمين گرفته شود، سريع تر خالي مي‌شود.




دل آدم هم همين طور است، گاهي وقت‌ها پر مي‌شود از غم، از غصه،




قرآن مي‌گويد:


هر گاه دلت پر شد از غم و غصه ها ؛ خم شو و به خاک بيفت.




وَكُن مِّنَ السَّاجِدِين.


سجده کن؛ ذکر خدا بگو ; اين موجب مي‌شود تو خالي شوي تخليه شوي، سبک شوي؛




اين نسخه‌اي است که خداوند براي پيامبرش پيچيده است:


وَلَقَدْ نَعْلَمُ.


ما قطعا مي‌دانيم اطلاع داريم، دلت مي‌گيرد؛


فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ و َكُن مِّنَ السَّاجِدِينَ


سر به سجده بگذار و خدا را


تسبيح کن.


سوره ي حجر: آيه 98



 همه چيز از فکر آغاز ميشود


فکر ما تبديل به احساس ميشود


و احساس در ما موجب بروز يک رفتار ميشود


و اين رفتار ما پس از مدت ها عادت و سپس تبديل به شخصيت ما ميشود



از درخت بياموزيم


براي بعضي ها بايد ريشه بود،


تا اميد به زندگي را به آنها بدهيم.




براي بعضي ها بايد تنه بود،


تا تکيه گاه آنها باشيم.




براي بعضي ها بايد شاخ و برگ بود،


تا عيب هاي آنها را بپوشانيم.




براي بعضي ها بايد ميوه بود،


تا طعم زندگي کردن را به آنها بياموزيم


نه زنده ماندن را


 



به خدا گفتم!


      چرا مرا از خاک آفريدي؟


              چرا از آتش نيستم !؟


تا هرکه قصد داشت بامن بازي کند،


           او را بسوزانم !


خدا گفت:


تو را از خاک آفريدم


           تا بسازي ! . . . نه بسوزاني !


     از خاک آفريدم تا اگر آتشت زنند ! . . .


بازهم زندگي کني و پخته تر شوي . . .


تو را از خاک آفريدم تادر قلبت دانه ي عشق بکاري و رشد دهي و از ميوه ي  شيرينش زندگي را دگرگون سازي ! . . .



گناهانت را به هيچکس نگو .


اولا : چيزي نيست که به آن افتخار کني ، 


دوما : مردم هم فراموش نميکنند حتي اگر توبه کني!




توبوا_الي_الله


 


تــوبه تولــدي دوبـــاره



 


مردي وارد داروخانه شد وبالهجه اي ساده گفت:


کرم ضد سيمان دارين؟


??متصدي داروخانه با لحني تمسخر آميز گفت:


بله که داريم کرم ضد تيرآهن و آجرم داريم حالا خارجي ميخواي يا ايراني؟


خارجيش گرونه ها گفته باشم!


??مرد نگاهي به دستانش کرد و روبه روي فروشنده گرفت و گفت:


ازوقتي کارگر ساختمون شدم دستام زبر شده نميتونم دخترمو نوازش کنم.


اگه خارجيش بهتره، خارجيشو بده !


لبخند روي لبان متصدي يخ زد!!!


??واقعا چه حقير و کوچک است آن که به خود مغرور است


چراکه نمي داند بعد از بازي شطرنج


شاه وسرباز را دريک جعبه مي گذارند.


انسانيت و تقواست که سرنوشت ساز است .


??جايگاه شاه و گدا و دارا و ندار همه " قبر "است.


مواظب باشيم که «تقوا»بايک «تق» «وا» نرود!!!!!


 


براي رسيدن به کبريا بايد نه "کبر"داشت نه"ريا"!!!!



آهسته زمان رفته و برگشت ندارد


خوب و بدمان رفته و برگشت ندارد




عمري که فقط با غم دنيا سپري شد


چون آب روان رفته و برگشت ندارد




ديگر به سر آمد همه ايام جواني


سيماي جوان رفته و برگشت ندارد




شد کار دل خسته‌ي ما حسرت اين‌که


اين رفته و آن رفته و برگشت ندارد




بيهوده نگرديد به دنبال خوشي ها


شادي ز جهان رفته و برگشت ندارد




گويي غم هجران عزيزان شده عادت


انگار که جان رفته و برگشت ندارد





رمضان مبارک


خدايا قرار ده روزه ام را در اين ماه روزه روزه داران واقعى
و شب زنده داري ام را نيز مانند شب زنده داران
و بيدارم کن در آن از خواب بي خبران
و گناهم را بر من ببخش اى معبود جهانيان
و درگذر از من اى درگذرنده از گناهکاران . . .



باز امشب حق صدايم کرده است
وارد مهمانسرايم کرده است
با همه نقصي که در من بوده است
بازهم او دعوتم بنموده است
حلول ماه مبارک رمضان بر مهمان ضيافت الهي مبارک باد





ماه رمضان امد و دلت جشن گرفت
گلبرک خنده ها بر روي لبت نقش گرفت
اشک شوق مي رقصد و مي لرزد بر گونه هات
نغمه ي يارب يارب بر کلامت اهنگ گرفت
التماس دعا




شيـطان، #گنــاه را بـراي انـسان، #آسـان مـي نـمايــد، تـاايـنـکه انــسان آن را انــجام دهــد،


سـپـس او را از رحــمــت الله، #نـاامــيـد مــي سـازد


تــو اگــر مـي دانســتي ، #نااميــدي  از رحــمت الله، #خطــرنـاکتــر از #گنــاه کردن است


هــرگــز #نــااميــد نــمـي شــدي



*خودت باش !*


*به اعتمادهيچ شانه اى اشک نريز*


*به اعتبار هر اشکى هم شانه نباش !* 


*آدمى به خودى خود نمي افتد*


*اگر بيفتد از همان*


*سمتى مي افتد*


*که تکيه کرده است !!*



*مــواظب خوبي ‌هـايت بـاش.*


            *روزگــــار*


*دلســوز ?سي نيست*


*از احساس تـو.*


    *چنان تصويرے مي ‌سازد*


*که هيچ چـراغي*


        *خانـه ے دلت.را*


            *روشن نمي ?ند.!*



*پيري آن نيست*


*که بر سر بزند موي سفيد!!*


*هر جواني که*


*به دل شوق ندارد پير است*


در گلستان طبيعت ما گل


پژمرده ايم


رنگ شادي را


نديديم، در جواني مرده ايم!





درون کوچه ي قلبم چه غمگينانه مي پيچد


صداي تو که ميگفتي بجز تو دل نميبندم


فريب وعده هايت را ندانستم


ولي اکنونبياد وعده هاي تو ميان گريه مي خندم





شکست بخشي از زندگي است.


اگر شکست نخوريد


نمي‌آموزيد،و اگر نياموزيد


هرگز تغيير نخواهيد کرد.





*هرگز دلسرد نشو!*


*حتي با تکرار شکست ها.*


*همه انسان هاي موفق اين ويژگي بزرگ را دارا هستند* 


*يک انسان صبور، هميشه آرام و متين است.*


*از شکست ها و عقب گردها نمي هراسد،*


*بلکه روشي را براي تقويت خودش پيدا مي کند.*





*قضاوت در مورد ديگران انتقاد نيست توهين است. ‎هر کار يا حرفي که در آخرش بگيم شوخي کردم شوخ  نيست حمله به شخصيت آن فرد است ‎بازي کردن با احساسات مرد زرنگي نيست، هرزگي است خراب کردن يک نفر توي  جمع جوک نيست، کمبود است*





يكي مهرباني ام را اشتباه گرفت .


دم نزدم !




يكي صداقتم را ناديده گرفت .


سكوت كردم !




يكي غرورم را به بازي گرفت .


نگاهش كردم!




از اينجا به بعد فهميدم .


دنيا جاييست كه اگر مثل بقيه نباشي .


له ميشوي !




خواستم مثل بقيه باشم .




گفتند . "تو خوب باش"!!!!



چهار چيز براي چهار مقصد ديگر آفريده شده اند : 




1مال : براي خرج کردن در احتياجات زندگي نه براي نگهداري




2علم : براي عمل کردن به آن نه جدال و کشمکش و بحث




3انسان : براي بندگي و اطاعت از خدا نه خوشگذراني و معصيت 




4دنيا : براي جمع آوري توشه آخرت نه غفلت از اخرت و آباد ساختن دنيا.




گفتم گرفتارم خدا


 


گفتي که آزادت کنم


 


گفتم گنه کارم خدا


 


گفتي که عفوت ميکنم


 


گفتم خطا کارم خدا


 


گفتي که مي بخشم


 


خطا گفتم جفا کارم خدا


 


گفتي وفايت ميدهم


 


گفتم صدايت ميکنم


 


گفتي جوابت مي دهم


 


گفتم ز پا افتاده ام


 


گفتي بلندت ميکنم


 


گفتم نظر بر من نما


 


گفتي نگاهت مي کنم


 


گفتم بهشتم مي بري؟


 


گفتي ضمانت مي کنم


 


گفتم که من شرمنده ام


 


گفتي که پاکت مي کنم


 


گفتم که يارم مي شوي


 


گفتي رفاقت ميکنم


 


گفتم ندارم توشه اي


 


گفتي عطايت ميکنم


 


گفتم دردمندم خدا


 


گفتي مداوايت کنم


 


گفتم پناهي ني مرا


 



  1. گفتي پناهت مي دهم


 


خدا را براي تمام لحظه هايتان آرزو ميکنم ــ


گفتم گرفتارم خدا


گفتي که آزادت کنم


گفتم گنه کارم خدا


گفتي که عفوت ميکنم


گفتم خطا کارم خدا


گفتي که مي بخشم


خطا گفتم جفا کارم خدا


گفتي وفايت ميدهم


گفتم صدايت ميکنم


گفتي جوابت مي دهم


گفتم ز پا افتاده ام


گفتي بلندت ميکنم


گفتم نظر بر من نما


گفتي نگاهت مي کنم


گفتم بهشتم مي بري؟


گفتي ضمانت مي کنم


گفتم که من شرمنده ام


گفتي که پاکت مي کنم


گفتم که يارم مي شوي


گفتي رفاقت ميکنم


گفتم ندارم توشه اي


گفتي عطايت ميکنم


گفتم دردمندم خدا


گفتي مداوايت کنم


گفتم پناهي ني مرا


گفتي پناهت مي دهم


خدا را براي تمام لحظه هايتان آرزو ميکنم ــ




 خداوند ، اين روزها وشبها رو ميخواهد  ، آنلاين باشي.  




برو "پي وي" خداوند ، و هر چي تو دل داري پيشش بگو ، چون قول داده ، بهت يه امتياز خيلي خوبي بده و هر کار خوبي کردي ، چندين برابرش کنه.




البته ، با سيم کارت قلبت. 


موبايل هم لازم نيست.




توجه


سرعت اينترنتت هم ، بستگي داره چقدر ذکر و عبادت کني.


خيلي پستهاي قشنگ هم گذاشته ، البته تو کتاب مقدس" قرآن کريم " بايد بخونيش.




خواستي تماس هم بگيري ، نماز بخون.


البته اگه صداش رو نميشنوي ، دلگير مشو ، اون حرفات رو ميشنوه (انک سميع الدعا)


 اين  شبها و روزها از دست نده ، شايد سال ديگه ، اين موقع خيلي دير شده باشه و براي هميشه آفلاين باشي !


يک روز شيطان را ديدم. در حوالي ميدان بساطش را پهن كرده


بود؛ فريب مي‌فروخت. مردم دورش جمع شده‌ بودند،‌ هياهو


مي‌كردند و هول مي‌زدند و بيشتر مي‌خواستند.


توي بساطش همه چيز بود: غرور، حرص،‌دروغ و خيانت،‌


جاه‌طلبي و . هر كس چيزي مي‌خريد و در ازايش چيزي


مي‌داد. بعضي‌ها تكه‌اي از قلبشان را مي‌دادند و بعضي‌


پاره‌اي از روحشان را. بعضي‌ها ايمانشان را مي‌دادند و


بعضي آزادگيشان را.


شيطان مي‌خنديد و دهانش بوي گند جهنم مي‌داد. حالم را به


هم مي‌زد. دلم مي‌خواست همه نفرتم را توي صورتش تف كنم.


انگار ذهنم را خواند. موذيانه خنديد و گفت: من كاري با


كسي ندارم،‌فقط گوشه‌اي بساطم را پهن كرده‌ام و آرام


نجوا مي‌كنم. نه قيل و قال مي‌كنم و نه كسي را مجبور


مي‌كنم چيزي از من بخرد. مي‌بيني! آدم‌ها خودشان دور من


جمع شده‌اند.


جوابش را ندادم. آن وقت سرش را نزديك‌تر آورد و گفت‌:


البته تو با اينها فرق مي‌كني.تو زيركي و مومن. زيركي و


ايمان، آدم را نجات مي‌دهد. اينها ساده‌اند و گرسنه. به


جاي هر چيزي فريب مي‌خورند.


از شيطان بدم مي‌آمد. حرف‌هايش اما شيرين بود. گذاشتم كه


حرف بزند و او هي گفت و گفت و گفت.


ساعت‌ها كنار بساطش نشستم تا اين كه چشمم به جعبه‌اي


عبادت افتاد كه لا به لاي چيز‌هاي ديگر بود. دور از چشم


شيطان آن را برداشتم و توي جيبم گذاشتم. 


با خودم گفتم: بگذار يك بار هم شده كسي، چيزي از شيطان


بد. بگذار يك بار هم او فريب بخورد.


به خانه آمدم و در كوچك جعبه عبادت را باز كردم. توي آن


اما جز غرور چيزي نبود. جعبه عبادت از دستم افتاد و غرور


توي اتاق ريخت. فريب خورده بودم، فريب. دستم را روي قلبم


گذاشتم،‌نبود! فهميدم كه آن را كنار بساط شيطان جا


گذاشته‌ام.


 تمام راه را دويدم. تمام راه لعنتش كردم. تمام راه خدا


خدا كردم. مي‌خواستم يقه نامردش را بگيرم. عبادت


دروغي‌اش را توي سرش بكوبم و قلبم را پس بگيرم. به ميدان


رسيدم، شيطان اما نبود. 


آن وقت نشستم و هاي هاي گريه كردم. اشك‌هايم كه تمام


شد،‌بلند شدم. بلند شدم تا بي‌دلي‌ام را با خود ببرم كه


صدايي شنيدم، صداي قلبم را.


و همان‌جا بي‌اختيار به سجده افتادم و زمين را بوسيدم.


به شكرانه قلبي كه پيدا شده بود .






مواظب باش قلب گم نشود مسلمان 


معجزه اي خوابيدن به سمت راست بدن :---¤¤


رومه‌نگاري به يکي از کشور هاي اروپايي جهت تهيه اي 


خبر به بيمارستاني سر زد ، و در اين جريان يک از دکتران از وي پرسيد : آيا مسلمان هستي.‌‌‌؟


در جواب مي گويد : بله ، ولي ايکاش نبودم؛؛؛


داکتر پرسيد چرا؟


گفت : چون اسلام و مسلمانيت مانع پيشرفت علم و دانش 


شده و ما را از جهان معرفت و دانش بدور کرده است. 


داکتر که انسان منصفي بود دستش را ميگيرد و مي گويد :


با من بيا‌‌!


به طرف بخش قلب ميروند و جلوي تابلوي توصيه هاي بخش قلب ايستاده و برايش ميگويد : به اين نوشته خوب 


نگاه کن.‌!


اين فرموده اي پيامبر شماست که به شما سفارش کرده است 


(( بر طرف راست بخوابيد ،و دست راست خود را زير گونه 


اي راست خود قرار دهيد )).


و ما تازه چند سال مي شود اين را کشف کرده ايم و در تابلوي توصيه هاي طبي نصب کرده ايم تا مردم به اين صورت بخوابند. 


قلب و معده در سمت چپ بدن قرار دارد ، و خوابيدن به 


سمت چپ باعث وارد شدن فشار به آن دو مي شود و بعضا 


فرد را دچار اختلالات صحي مي کند ، و اما اگر به سمت راست خوابيده شود ايجاد اختلالات به حد اقل کاهش مي 


يابد. 


--- الحمدلله علي نعمة الإسلام.


خدايا


يادم بده آنقدر مشغول عيب‌هاي خودم باشم که عيب هاي ديگران را نبينم . 


يادم بده اگر کسي را بد ديدم قضاوتش نکنم ، درکش کنم ,


يادم بده بدي ديدم " ببخشم " ولي بدي نکنم ، چرا که نميدانم بخشيده ميشوم يا نه .


يادم بده اگر دلم شکست نفرين نکنم ، دعا کنم و اگر نتوانستم سکوت کنم . 


يادم بده اگر سخت بگيرم " سخت ميبينم " .


يادم بده به قضاوت کسي ننشينم چرا که در تاريکي همه شبيه هم هستيم .


يادم بده چشمانم را روي بدي‌ها و تلخي‌ها ببندم .


چرا که چشمان زيبا بي‌شک زيبا مى بيند همه  دنيا را . 


?براي اينکه زندگي را بهتر بفهميم بايد به سه مکان برويم:


1.  بيمارستان


2.  زندان


3.  قبرستان


در بيمارستان مي‌فهميد که هيچ چيز زيباتر از تندرستي نيست.


در زندان مي‌بينيد که آزادي گرانبهاترين دارايي شماست.


در قبرستان درمي‌يابيد که زندگي هيچ ارزشي ندارد. 


زميني که امروز روي آن قدم مي‌زنيم فردا سقف‌مان خواهد بود.


پس بياييد براي همه چيز فروتن و سپاسگزار باشيمـ


گناهــان خــود را پاک کنيــد


 رســــول الله فرمودنــــد :


هر کس پس از شنـــــيدن اذان بگويد :


 أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شريک لَهُ وَأَنَّ محمدا عَبْدُهُ وَ رَسُولِهِ رَضِيتُ بِاللَّهِ رَبّاً وَ بِمُحَمَّدٍ رَسُولًا وَ بِالْإِسْلَامِ دِيناً .




" و من نيز گـــــواهي مي دهم که معـــــبود بر حقي جـــــز الله نيست ، يکتاســـــت ، 


شـــــريکي ندارد و محـــــمد بنده و فرستاده اوست ،


 خشـــــنودم که الله پرودگارم ، محــــــــــمد پيـــــامبرم و اســـــلام ديـــــن مـــــن است "


 گنـــــاهانش بخشيده مي شـــــــود .


 مــــسلم 877



*چرا از عبادت لذت نمي‌بريم؟*




*اگر انسانِ بيمار، لذيذترين و خوشمزه‌ترين غذاها وميوه‌ها را بخورد، از آن لذّت نمي بَرد.*




*در بُعد معنوي و عبادت هم اين گونه است.*




*کسي که "في قلوبهم مرض" يعني قلبش بيمار است، از نماز و عبادت لذّت نمي‌برد و گاهي هم خسته مي‌شود!*




* تا انسان گناه را ترک نکند،* *علاوه بر اين که از عبادت لذّت نمي‌برد، بلکه خسته ودرمانده هم مي‌شود.*


*پروردگارا!*


*به کرم خويش ما را از گناه باز دار و قلب‌هايمان را از بيماري معصيت، وروانمان را از افسردگي وپريشاني شفا ببخش.*


*آمين يارب العالمين*



پندبزرگان


مواظب باشيم


در زندگي هيچ‌کس را تحقير و آزار نکنيم


 


شايد امروز قدرتمند باشيم


اما قدرت خدا از همه بيشتر است


و ما با گذشت زمان


روزگاري ضعيف خواهيم شد




*شيخ عبدالعزيز طريفي:*



*ذکر الله نورِ قلب است که شايد دل‌هاي غافل در آغازِ کار آن را سنگين بداند، همانطور که ديدن نور پس از مدتي تاريکي براي چشم سخت است، اما اگر دل در نور ذکر زندگي کند ترک آن برايش سخت خواهد بود.*




‎صداي آذان شد دوستش

 برايش گفت؛ بريم نماز، 

‎گفت: تو برو من ميايم

‎ گفت: هي ديوانه بدون تو بهشت لذتي ندارد

‎ دوستي يعني اين که ترا بسوي بهشت بکشاند.

وقتي چيزي در حال تمام شدن باشد قدرش را ميدانيم: يک لحظه آفتاب در هواي سرد غنيمت مي‌شود. خدا در مواقع سختي‌ ها تنها پناه مي‌شود. يک قطره نور در درياي تاريکي همه ‌ي دنيا مي‌شود. يک عزيز وقتي که از دست رفت همه کس مي‌شود. . پاييز وقتي که تمام شد به نظر قشنگ و قشنگ ‌تر مي ‌شود… امروز به همه چيز خوب بنگر، قدر داشته‌ هايت را بدان و سپاسگزار پروردگارت باش! عزيزانت را در آغوش بگير، بگو که چقدر آنها را دوست داري! به زندگي ‌ات عشق بورز و زيبا زندگي کن… فرصت ‌ها را از دست نده! زندگي آنقدرها هم طولاني نيست… شايد فردايي نباشد! قدرش را بدان!


نماز آرامش هر جسم و جان است


نمــــاز شوينده روح و روان است


 نمـــــاز وصل خدا با بندگان است


نمـــــــــاز راز و نياز مومنان است


 نمـــــــــــازگنجينه ورد ودعا است


نمــــاز سرتاسرش مهروصفا است


 نمـــــاز مفتاح درهاي بهشت است


نمــازاندر حقيقت سرنوشت است


نمـــــاز آن تحفه زيبا زعرش است


نماز معراج مومن روي فرش است


نمـــاز راه نجات انس و جان است


نمــــــاز روشنگر دل جاودان است


 نماز عيد خوشه هر لحظه ها است


 نمـــــــــاز زيبنده ?اشانه ها استم


نمــــــــاز آن منجي راه عيان است


نـــــماز آن راز دلهاي جاودان است




*زندگي در اين دنيا و در ميان تمام رنج ها،سختي ها،دورنگي ها و خيانتها و مصائب راهش تنها با توکل و اعتماد به الله? قابل تحمل* *است*




*حقيقت دنيا چيزي جز امتحان و مکافات راهش نيست*


*ميدانم همه ي ما گاهي* *وابسته اش ميشويم*




*گاهي در ميان پيج و خم هاي آن و رسيدن به زرق و برق هاي سراب گونه اش حتي پروردگارمان را هم فراموش ميکنيم و گاهي هم که به يادش مي افتيم زبان به گلايه ميگشاييم و شکايت ميکنيم از حکمت هايي که چيزي از اسرار و خير مطلقش نميدانيم*


*و دقيقا آنجاست که دلتنگي ها و رنج هاي درونمان آغاز ميشود*




*زيرا قلب براي آرامشش نياز به حب الله و اعتماد به او دارد*




*نياز به شوق ديدار الله دارد تا براي رسيدن به اين نعمت عظيم از تمام کينه ها، بدي ها و تاريکي ها خالي شود*




*زندگي پلي است براي رساندن ما به قيامت*


*و اين خودمان هستيم که در* *اين مسير سرنوشتمان را تعيين ميکنيم*




*مسيري که شايد گاهي در* *آن بلغزيم و يا شکسته شويم*


*اما آنچه که نگه مان ميدارد* *چنگ زدن به ريسمان توکل به الله و صبر بر سختي هاي راهش است*




*و لازم است که در اين مسير پيچيده و سفر سنگين قرآن* *راهنماي راهت براي رسيدن به ديدار الله متعال باشد*




*حقيقتا زندگي در دنيا براي اهل ايمان سخت است*


*اما تو با يقين و اعتماد به الله آسانش کن*


 


هرگز غمگين نشويدرزندگي


ودل به چيزي که نميماند نبنديد 


فردا يک راز است، نگرانش نباش. 


ديروزهم يک خاطره بود،حسرتش را نخور


و امروز يک هديه است قدرش را بدان 


واز تک تک لحظه هايت لذت ببر.


ازفشاروسختي هاي زندگي نترسيد


به ياد داشته باشيد که


فشارتوده زغال سنگ را


به الماس تبديل ميکنه


پس اگه توسختي هستي


بدون که داري ارزشمند ميشي


 


خورشيد گرفتگي




خسوف و کسوف نشانه خداست


ماه و خورشيد و تمامي اجرام آسماني نعمتي از نعمت هاي خدا هستند که جهت بهرمندي ما انسان انجام وظيفه ميکنند انسان مدام نيازمند اين مخلوقات است و کوجکترين تغيير سرنوشت آدمي را تغيير ميدهد.


اين رويدادها يادآوري است به انساني که دل بسته و غرق در دنياست.


آماده کن خود را که زمان تغيير فرا ميرسد اين زمين فنا پذير است و وعده الله تو محقق ميشود.


دل خوش نکنيم به اين خانه و کاشانه دنيا ظرفيت من و تو را ندارد دل رو آماده کن براي حيات ابدي که پاياني ندارد و آنچه از خوشي و خرمي که آرزوي توست محقق ميشود بشرطي که تو لياقت آنچه پديد آورنده تو (الله) وعده داده است داشت باشي.


جايگاه نماز کسوف


وقتي خورشيد گرفتگي در زمان پيامبر(صلي الله عليه و سلم)روي داد ندا داده شد که:ان الصلاة جامعة .


هنگامي که مردم در مسجد جمع شدند امام بايد دورکعت رابصورتي که در اين حديث آمده بخواند:


درزمان پيامبر خورشيد گرفتگي روي داد و پيامبر به مسجد رفت و مزدنپشت سر او صف بستند;سپس پيامبر الله اکبر گفت و قرائتي طولاني خواند سپس با گفتن الله اکبر به رکوع رفت و رکوع راطولاني کرد سپس سمع الله لمن حمده گفت و ايستاد به سجده نرفت بلکه قرائتي طولاني که از قرائت اول کوتاهتربودخواند;سپس الله اکبز گفت و رکوعي طولاني نمود که از رکوع اول کمتربودسپس فرمود:سمع الله لمن حمده ربنا و لک الحمد سپس به سجده رفت و رکعت دوم را مثل رکعت اول خواند تااينکه چهاررکوع را با چهارسجده(دردورکعت)کامل کردوقبل از آنکه سلام دهد خورشيد نمايان شد.


 


*اگر خداوند به يکي از بندگانش اراده خير نمايد ذکر و ياد خود را به گوش او مي رساند و اگر چنين اراده اي براي او نداشته باشد او را از شنيدن ذکر و ياد خود منصرف مي کند.


 


*خداوند در قرآن مي فرمايد:


*?وَلَو عَلِمَ اللَّهُ فيهِم خَيرًا لَأَسمَعَهُم? [الأنفال: 23]


و اگر خداوند در آنان خيري مي ديد به آنان (ذکر و ياد خود را) مي شنواند.


 


بنابراين مومنان درک مي کنند که اگر خداوند بنده اي را به جاهايي کشاند که در آنجا پند و موعظه اي در جريان است و بحثي از قرآن در ميان است، خداوند براي آن بنده اراده خير نموده است و آن بنده بايد آن موقعيت را نعمتي از جانب پروردگار بداند.


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

حمايت از رپ فارسي My zone کنکور Fun mehdikhosrozadeh4600@gmail.com نمونه سوالات مهندسی صنایع دانشگاه پیام نور Dan سئوسازی کد فراگیر - کد اتباع خارجی 39800 هزارتومان